اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد وخندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود روبه مکارو دزد وچاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است فیل نادانی برایش موش بود ریز علی پیراهن از تن می درید ما پر از تصمیم کبری می شدیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم دوشمان از حلقه هایش درد داشت برگ دفتر ها به رنگ کاه بود بچه های جامه های وصله دار کودکان کوچک اما مرد مرد جمع بودن بود وتفریقی نبود لااقل یک روز کودک می شدیم
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|